سفارش تبلیغ
صبا ویژن

وبگاه شخصی سید جواد واحدی

صفحه خانگی پارسی یار درباره

صمیمی با تو هستم(به دور از لفظ بازی ها)

5شنبه و جمعه مورخه 3و4فروردین 91 سفری دو روزه به تهران داشتم دقیقا اگر بگم جاتون خالی دربند رفته بودم.

اصولا هر وقت به دل طبیعت پناه می برم گویی از ماشین آلات متنفر می شوم و بر می گردم.خیلی برایم مفید بود هم از لحاظ روحی و هم جسمانی و هم فکری...جای تعجب نیست درست نوشتم از لحاظ فکری بسیار برایم خوب بود.

وقتی از تاکسی پیاده شدم کار نداریم کرایه را دو برابر حساب کرد شاید چون د ر ب ن د بوده حقش باشه نمی دونم بی خیال،وقتی سرم را بالا آوردم واقعا عظمت کوه را دوباره درک کردم شاید یک لحظه غبطه خوردم به کوه،چرا که عظمتش واقعا هویدا بود نه برای من بلکه برای همه...نمی خوام سفرنامه بنویسم قصد و غرضم از این خاطره اینه که توده عظیمی از مردم که به کوه آمده بودند واقعا خودشان هم نمی دانستند چرا به کوه آمدند...کوه علی رغم این که ورزشی جسمانی و روحی است ورزش فکری بسیار مفیدی است.وقتی کوه،به آن عظمت را می بینی و بعد فتح می کنی می فهمی که هیچ هدفی هر چند بزرگ نمی تواند تو را از پا در بیارد وقتی صخره هایی با آن عظمت را می بینی که با تلاش بی وقفه ی آب های مواج راه را برای ادامه ی مسیر آب ها باز کرده اند می فهمی که هیچ مشکلی نمی تواند مانع از رسیدن به هدف باشد اصلا وقتی به فلسفه وجود کوه می اندیشی می فهمی که کوه چقدر می تواند برای حیات ما مفید باشید و آن وقت است که می فهمی که خداوند چگونه به حیات جانشین خود در زمین اهمیت داده است و چه کسی می تواند پس از این همه مخلوقات و این همه نظم بگوید که خداوندی وجود ندارد.در این مطلب اصلا دنبال اثبات خداوند نیستم چرا که اینگونه اثبات را خود نیز دوست نمی دارم بلکه کلام مرا به اینجا کشانده است.

درس هایی بسیار از کوه و طبیعت گرفته ام با اینکه مهلت کمی بود ولی واقعا برایم مفید بود شاید از ساعت ها مطالعه ارزشش برایم بیشتر باشد...

می توانم سفر نامه ای بنویسم ولی خوب میدانم که حوصله کسانی که به گشت و گذار در اینترنت می آیند بسیار کم است(اکثرا)پس همین قدر را کافی می دانم

بدرود